نوشته شده توسط : مهدی موسوی

 

باران من ، روزی باریدی بر تن خسته من ، قلب من شد عاشق تو!
همیشه چشم به راهت مینشینم ، این شده کار هر روز من که حتی قبل از آمدنت در زیر باران بی قراری خیس میشوم
هوای چشمهایم ، هوای آمدنت است ، از عشق تو دیوانه شدن ، یک حادثه بی تکرار است
تو همان بارانی، زیرا مثل باران پاک و زلالی ، مثل لحظه آمدنش پر از شور و التهابی
قلبم…. قلبم …. قلبم… تند تند، تند تند ، میتپد به عشق آمدنت
چشمهایم چشمهایم از شوق آمدنت … تنها خیره شده است به آن سو!
آن سوی سرزمین ها ، نمیدانم کجاست ، دور نیست ، لحظه آمدنت نزدیک است
ذهن من به لحظه در آغوش کشیدنت درگیر است ، تنهایی دیگر به سراغ من نیا که خیلی دیر است،
ببین حال مرا ای تنهایی ، نگو به من که بی وفایی ، به خدا تا او را دیدم دلم لرزید!
لرزید دلم ، خیس شد تنم، باز کردم چشمهایم را ، دیدم خواب تو را!
دیدم همان رویا را در خواب ، گرفتم دستهایت را ، با تمام وجود حس کردم عشقت را!
قطره قطره قطره میریخت بر روی زمین …. قطره قطره قطره میریخت بر روی گونه هایم
این قطره های باران بود یا اشکهایم
خدایا چرا اینقدر گرم است دستهایم
خدیا چرا میلرزد پاهایم
خدایا چرا نمیشوند حرفهایم….
آه ، عاشقیست ، نمیتوانم باور کنم که وجودم نیز دیگر مال خودم نیست ،با وجودی دیگر درگیر است ، قلبم دیگر مال خودم نیست جای دیگری اسیر است
این باران است که می بارد بر روی من ، این من هستم که در زیر قطره هایش در آغوشی گرم ایستاده ام ، دیگر صدایم نمی لرزد برای یک فریاد ! برای اینکه دنیا بشنود ، برای اینکه قلبها بلرزد، برای اینکه بگویم عاشقم ، هم عاشق تو ، هم عاشق بارانی که مرا عاشق تو کرد



:: بازدید از این مطلب : 252
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی موسوی

 


به همه کسم و هم نفسم


تو معنای تمام واژه های منی برای عاشقانه هایم به دنبال واژه می گردم...

 تو بازهم در من ظهور می كنی...تو باز هم مرا به دنیای خود میبری....

تو باز هم مثل همیشه به اوج می بریَ...به ناكجا....

لبخند كه می زنی پرنده ی دلم بال بال می زند... با این دل پر بریده

چه كنم؟...


می خواهم از آنجایی بگویم كه وجودم در وجودت حل شد....

من عاشق تر شدم و عاشقانه ای آبستن...در نا كجای ذهنم تو اردو زدی....

دلم كه دیگر ملك خصوصی توست....و من نوشتم


از بودن تو ...تویی كه ...


از تو برای تو و برای دلتنگی های همیشگیم می نویسم...

 می و تو ...تو كه حجم بودنت به اندازه ی تمام هستی من است....


بگذارید همه بدانند ....بگذارید بدانند.......می خواهم فریاد كنم ....


باشد این بار هم نه....اما می گویم كه من تو را بهترین میدانم

تو را...می خواهم  

 

اینقدر تورو دوست دارم که هیچ کسی کسی رو اینجوری دوست نداشت

اینقدر برات میمیرم قد یه دنیا خوبی قد هزار تا ستاره

بی تو دلم می گیره وقتی تنها میشم کارم انتظاره

انقدر تورو دوست دارم که هیچ کسی کسی رو اینجوری دوست نداشت

 

hn59znan6ej49h5lymg6.jpg



:: بازدید از این مطلب : 383
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی موسوی

 

به سکوت سرد مرداب قسم که تو نیلوفر چشمان منی

و دل خسته ی من می ترسد که تو پژمرده شوی

که تو مرا به فراموشی شبها سپری

که مبادا به دلم رنگ سیاهی بزنی

و به شبهای امیدم تو تباهی بزنی

دل من ترانه دارد غم عاشقانه دارد

به هوای روی ماهت همه شب بهانه دارد



:: بازدید از این مطلب : 349
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی موسوی

 

0049.gif
ای نگاهت مانده درچشمان من
یاد رویت آتشی برجان و تن
ای همیشه نام تو شور بیان
توامیدی بهرمن دراین زمان
ای كه عشقت برده است آرام من
من اسیرم این تویی صیاد من
من سراسر ماتم ازهجران تو
پرهراس و بی توان دنبال تو
ای تو خوبم ای همیشه یارمن
تو بمان با من توای دنیای من
عشق من، یادت شده رویای من
حرم عشقت مانده بررخصار من
ای كه قلبم شدهمه تسخیر تو
خواب عشقم مانده درتعبیر تو
ای توتندیسی همه ازعشق وشور
هرشبم در یاد تو پرشد ز نور
ای توخوبم ای همیشه یارمن
توبمان بامن توای دنیای من


:: بازدید از این مطلب : 361
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی موسوی

 

من در حصار دلتنگی هایم...


 

در جستجوی تو هستم!!!


 

خاطره هایی بی رنگ را میبینم...


 

چه خیال بی  جانی...


 

و دلتنگی من بیش  از آن است..


 

که به امید واهی لبخند تو خشنود شوم...!.


 

اما هنوز در این حصار غم زده...


 

زندانی  احساست  هستم..


 

نمی دانم حکایت غربیست...


 

گاهی  دلم برای دلتنگی نیز...


تنگ می شود...


 

این ثانیه ها چه بی رحمانه می گذرند!...


 

بی خبر از اینکه  رد پایی در پسشان جا مانده..


 

همچنان که از مرگ نمی شود فرار کرد..


 

انگار برای دلتنگی هم راه گریزی  نیست..


 

انگار دیگر دست  خودم نیست...


 

انقدر دلم برایت تنگ شده...


 

که  به اندازه  باران صدایت می کنم..


 

کاش می توانستم فریاد بزنم...


 

من در حصار دلتنگی  هایم جا مانده ام...

 



:: بازدید از این مطلب : 332
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی موسوی

gar2005b-toesinsand30x24.jpg

در این اندوه ویرانگر شبت خوش باد ، من رفتم
بمان تنها و بی یاور شبت خوش باد ، من رفتم !

به عطر عشق پاکی که به آغوشت بدهکارم
تو و عطر گل پرپر شبت خوش باد ، من رفتم

پر از ایهام ِ رفتن بود طعم تلخ لبهایت
به یاد بوسه ی آخر شبت خوش باد ، من رفتم

16.gif

نه من سیراب چشمانت ، نه تو سیراب آغوشم
پر از افسوس همدیگر شبت خوش باد ، من رفتم

نپرسیدند حال چاه و یوسف را جدا کردند !
شدم از چاه تنهاتر شبت خوش باد ، من رفتم

پر از شوق سفر بودی نصیبت شد اقامت در ،
اتاقی که ندارد در ! شبت خوش باد ، من رفتم

از آغوشم بریدی و بغل کرده تو را این قبر !
غروب جمعه ای دیگر ... شبت خوش باد ، من رفتم

 



:: بازدید از این مطلب : 321
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی موسوی

 

چه کسی بعد از من

غبار چشم هایت را می دزد ؟

چه کسی بعد از من

سکوت تنهایت را گلباران می کند ؟

چه کسی بعد از من

عمق دلتنگیت را ساز می شود ؟

چه کسی بعد از من

به یاد دلگویه هایت اشک می ریزد ؟

چه کسی بعد از من

دلیل خوابگردی شبانه ات می شود ؟



چه کسی بعد از من

بهانه بازیگوشی زلفت با باد می شود ؟

چه کسی بعداز من

دست تنهایی تو را می گیرد ؟

چه کسی

فاجعه عاشقی کردنت را تکرار می کند ؟

چه کسی

رسوایی چشم هایت را پنهان می کند ؟

چه کسی بعد از من

غریق نجات شعر های به گل نشسته ات می شود ؟


چه کسی بعد از من

موج خاطراتت را شانه می کند ؟

چه کسی بعد از من

نامت را روزی هزاران بار فریاد می زند ؟

چه کسی بعد از من

مرا در تو تکرار می کند ؟
1261844384.jpg


:: بازدید از این مطلب : 289
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی موسوی

 

سیب دلم   ...  لک زده است

برای عطر دستانت !


 

رفت وطاقت عشق من آوار شد


 رفت وعشق دلم بر دار شد


 رفت و گویی طاقتم را باد برد


 یوسف امید من در چاه مرد


 این هم از یک عمر مستی کردنم


سالها شبنم پرستی کردنم


 ای دل شوریده مستی میکنی


 باز هم شبنم  پرستی میکنی


 ای دلم زهر جدایی را بخور 


چوب عمری باوفایی را بخور


 ای دلم دیدی که ماتت کرد و رفت


 خنده ای بر خاطراتت کرد و رفت


 من که گفتم این بهار افسردنیست 


من که گفتم این پرستو رفتیست 


آه عجب کاری به دست داد دل 


هم شکست و هم شکستم داد دل!



:: بازدید از این مطلب : 251
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی موسوی

 

تا حالا شده توو  اوج شلوغیه اطرافت تنها باشی ؟!!! 

 یا یه دفعه زیر پاتو خالی حس کنی ! ؟؟؟ 

 یه دفه همه ازت برنجن  ...

 یه دفه همه پشتت رو خالی کنن ؟؟؟

 یه دفه تنها شی ! یه دفه  ...   

  همه چیز ... در یه چشم به هم زدن ...!

 

  با یه سکوت دروغی ... یا یه حرف بی جا 

 

  تا حالا حسش کردی ؟؟؟ 

  یه روزی همه تنهات میذارن  ...

  اینو مطمئن باش . همه میرن ...

  با ساده ترین اتفاق  ... 

  با یه شوخیه تلخ ...

          با یه تلنگر ساده  ... 

     یا  خیلی وقتام بی دلیل 

 

 همه میرن ... 

یکی بی خبر و یکی با یه خداحافظیه خشک و خالی اما  ...  ابدی  !!!

 و  تو  میشکنی  !   از درون خرد می شی ! پیر میشی  ... 

  قدره تمام لحظه های رفته و نرفته  پیر میشی  

 اون روزه که حس میکنی " چقدر تعداد کمی رو

 که پیشت موندن  و تنهات نذاشتن رو دوست داری!

         که ...  چقدر بهشون محتاجی !!!  

  

 اون روزه که می فهمی آدما و احساساتشون چقدر دروغه !!! ...  

 می فهمی که دروغ شرط  اول  واسه شروعه یه رابطه ست  

 یه دوستیه بی دووم توی باتلاق قلبت ... 

 

 از همه چیز و همه کس دل میکنی  ... 

 

 اون موقعه  که  ...  یاد حرفای من می افتی  ... 

 

  دیر نیست ! همون لحظه یاد منو زنده کن ... 

  ... حتی اگر خودم زنده نبودم !



:: بازدید از این مطلب : 199
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مهدی موسوی

 

صدایت میکنم هر شب، تو هم امشب صدایم کن...
 تو مغروری غرورت را فقط یک شب فدایم کن
 
 
 
گاهی میان وسعت دستان خالیم حس می کنم تمام دار و ندارم نگاه توست    اگه خوابت اومد بیا تو چشام بخواب، اگه اشک نذاشت بیا تو قلبم بخواب  اگه صدای قلبم نذاشت من میمیرم  تو سیر بخواب    
 
ایـن همـه دل تنـگی بـرای  ِ تـو نیسـت !

بـرای  ِ جـای  ِ خـالی  ِ " دوسـ تـ ت دارم " اسـت ؛ در كلـمات  ِ مـن !


بـرای  ِ " دل نگـرانم " ... بـرای  ِ " دل تنـگم " ... 


بـرای  ِ اشتیـاق دویـدن به سمـت  ِ در ...


بـرای  ِ " منتظـرت بـودم " ... !

 

 

دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه ای می خواند
رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد
و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است


:: بازدید از این مطلب : 191
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد